کشورهای کوچک و ضعیف که با بحرانهای مختلف درگیر میشوند در بیخبری و بیتوجهی جهان میسوزند و میسازند؛ اما کشورهای بزرگ که دچار بحران میشوند جهان را نیز با خود به بحران فرو میبرند. این یک امر تاریخی شناخته شده است. امپراتوریهای کهن نیز با فروپاشی و اضمحلال خود، دنیا را دستخوش تغییرات بسیار کردند.
در حال حاضر کشورهای سرمایهداری غرب -و به ویژه آمریکا و ابزار تسلط آنها بر خاورمیانه یعنی اسرائیل- دچار بحران شدهاند. اقتصاد آنها ضعیف و شکننده شده است، جوامع آنها دچار مسخ هویتی و چند پاره شدهاند، سیاست در این کشورها فاسد و ناکارآمد و ضد مردمی گشته و از حیث فکری و فرهنگی در نوعی از نازایی و انجماد و پوچی دست و پا میزنند. غرب نمیخواهد بپذیرد که دوران هژمونی آن بر جهان خاتمه یافته و تسلط آن بر کشورهای دیگر باید آمادهی پیوستن به آرشیو تاریخ باشد.
در چنین شرایطی بدیهی است که کشورهای غربی به فکر آن برآیند تا برای فرار از واقعیت پایان سلطهی فراملی خویش و نیز برای نرفتن به پای ایجاد دگرگونیهای بنیادین در چیستی خویش، بخواهند جهان را به آشوب و آتش بکشند. اسرائیل، ابزار سرمایهداری برای آتشافروزی است و به همین دلیل، غرب از آن حمایت میکند تا بستر و بهانهی لازم برای برپا کردن جنگ و فرار از سرنوشت محتوم خویش را داشته باشد.
با در نظر گرفتن این واقعیتها میتوانیم به دنبال آن باشیم که در این میان چه قرار است بر سر کشورمان بیاید.
ایران در آستانهی تحولی بزرگ
ایران در یک دورهی برزخ به سر میبرد. نظم نیم قرنه در حال مردن است اما هنوز نظم نوینی نیست، هر چند که جامعه آبستن آن است. کشورمان از درون به نقطهای رسیده است که برپا نگه داشتن شکلبندی کنونی ناممکن شده است. ایران دیگر نمیتواند ایران چند دههی گذشته باشد و نیاز به یک سری از تغییرات اساسی دارد.
عوامل فراوانی هستند که نیاز به دگرسازی کشور را ایجاب میکنند. از جمله:
. اقتصاد کشور ویران و به زودی یک فاجعهی واقعی در راهست. تولید در ایران تعطیل شده، مصرف واقعی و کاذب بیداد میکند، شغل جدید خلق نمیشود، گرانی سرسامآور و غول تورم غیرقابل کنترل است، ارزش پول ملی از دست رفته، خزانهی دولت خالی شده، سیستم بانکی ورشکسته است، فرار مغزها با فرار سرمایه مسابقه دارد، و در یک کلام، یک اقتصاد نازا، غیرتولیدی و غیرقابل مدیریت شکل گرفته است.
. جامعه تابع این شرایط اقتصادی در حال ویرانگری تدریجی است، فقر فراگیر شده، جرم و جنایت رو به افزایش، روابط اجتماعی گسسته و فاصلهی طبقاتی به حد ویرانگر خود رسیده است، مردم، پا درهوا و بلاتکلیف، میان حال خراب و آیندهی خرابتر در نوسانند و در جستجوی دریچهای تا اگر نه به رهایی درازمدت که به خلاصی موقت بیانجامد.
. ساختار سیاسی فلج و سرگردان است و بین وصلهپینهی موقت و یا تغییرات مهم، نه به توان پرداختن به اولی را دارد نه جرات رفتن به سراغ دومی. نگران جنگی است که وقوع یا عدم وقوع آن دست خودش نیست و هراسناک از شورش مردمی که نمیداند چه موقع صبرشان به آخر میرسد. در این شرایط حاکمیت دچار نوعی از ایستایی است که برای پایان دادن به آن از درون خود شانسی ندارد و نیاز به پارامتر بیرونی دارد تا او را به حرکت وادارد.
. شرایط اقلیمی به مرز فاجعه رسیده و بیآبی و خشکی و گرما بیداد میکند. منابع طبیعی هدر رفته و زیستبوم ایران چنان آسیب دیده که در بسیاری از موارد به حد جبرانناپذیر خود رسیده است.
در این موقعیت، شروع یک فرایند فکر و طراحیشدهی تغییر در ایران ناممکن به نظر میرسد. میماند تغییراتی که بدون فکر و فاقد طرح و برنامه به کشور تحمیل خواهد شد. این امر به معنای آن است که مدیریت از بالا برای بهبود اوضاع فعلی و امکانهای بدتری که پیش رو است غیرقابل تصور میباشد. اما کیست که نداند که در نبود مدیریت نیز آشوب و هرج و مرج کشور را به سمت تباهی خواهد برد.
در چنین شرایطی که مدیریت مرکزی، ناممکن و عدم مدیریت، خطرناک، است، تنها انتخاب «مدیریت از پایین» است. این به معنای تدبیر مدیریتی است در هر تصمیمی از جانب شهروندان در شرایط سخت باید موجود باشد. در مورد شرایطی صحبت میکنیم که در آن، نیرو یا نهادی از بالا نیست که حداقل ها را برای کشور تامین کند و مردم به حال خود رها خواهند شد. در چنین موقعیتی وظیفهی هر شهروند است که از خود بپرسد: چگونه ما شهروندان میبایست خود مسئولیت تامین نیازهایمان را بر عهده بگیریم.
صحبت از تامین آب و خوراک و برق و سوخت و امنیت و دارو و درمان برای هر محله و بخش و ده و شهر و منطقه و استان است. این یک روند مدیریتی است که مجهز به یک تفکر و یک روش است.
تفکر به معنای آن ایدهی اصلی است که در شرایط سخت باید به عنوان راهنمای همهی ایرانیان عمل کند تا بتوان مانع از نابودی ایران توسط دشمنان خارجی و داخلی آن شد. این فکر هم بسیار بدیهی است: ایران باید بماند. بنابراین، تمامی این تلاش فراگیر برای «مدیریت از پایین» مجهزه به خط راهبردی «حفظ بقای ایران» است. همان چیزی که گفتیم در قالب «استراتژی بقاء برای حرکت» مطرح است. میمانیم تا بازسازی کنیم. ایران باید بماند تا آن را بسازیم و به یک ایران قوی و آزاد و آباد تبدیل کنیم. پس، در شرایط سخت، تمام تمرکزمان روی یک سمت و مسیر است: حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی ایران. هر سناریویی که برای کشورمان از این جا به بعد پیش آید، ما تمرکز خود را بر روی حفظ و نگهداری ایران و ایرانی خواهیم گذاشت.
در مورد روش نیز به این توجه میکنیم که «مدیریت از پایین» از کوچکترین و ابتداییترین سطح آغاز میشود و به تدریج گسترش مییابد. یعنی در قالب یک جمع کوچک نخست به مسائل ضروری محیط بلافصل خود می پردازیم، ضمن آن که فراموش نمیکنیم در این مسیر باید با جمعهای مشابه دیگر اطرافمان همکاری، همیاری و همسویی داشته باشیم. در هیچ کجای این مسیر نباید دچار خودمحوری و خودخواهی و امثال آن شویم. فقط و فقط همکاری، همحسی، همدوستی و همسویی. شهروندانی که با هم دوست و همراهند میتوانند از گذرهای سخت تاریخ به طور جمعی عبور کنند در غیر این صورت تک تک سقوط میکنند و کشور و میهن نابود میشود.
با حل و فصل کردن مشکلات در یک سطح کوچک و در یک حوزهی مشخص جغرافیایی، حاصل تلاش خود را به کارهای همگون اطراف خود پیوند میزنیم و به تدریج از دل آن، مجموعههای بزرگتر مدیریتی را بیرون میکشیم. در هر یک از این مراحل کار پیچیدهتر میشود و نیاز به ساز و کارهای مدیریتی دقیقتر و حرفهایتر دارد. بنابراین به تدریج و با گسترش کار، مدیریت مجموعهها باید در دست کسانی باشد که با مقولهی مدیریت و اصول حرفهای آن آشنایی و بر آنها تسلط عملی دارند.
برای این که از حالا یک ایدهای در مورد تقسیم کار و مرحلهبندیهای مدیریت از پایین داشته باشیم لازم است بدانیم که نظام تقسیمات کشوری در ایران به این ترتیب است:

هر یک از اینها در دل خود تقسیمات خرد دیگری دارند که در زمان اتخاذ تصمیمات و ساختن شبکههای مدیریتی میبایست مد نظر قرار گیرند.
اهمیت یادگیری
از همین حالا بخش فرهیختهی جامعه میبایست با فراگیری ساختار تقسیمات کشوری نسبت به این که چگونه باید از پایین به بالا برای هر یک از این تقسیمبندیها اقدام و مدیریت کرد آشنایی و تسلط پیدا کند. نباید بگذاریم که در شرایط هجوم و هراس و هرج و مرج، کمبود اطلاعات و ناتوانی مدیریتی، کشور را به آشوب و تجزیه بکشاند. تمامی ایرانیان تحصیلکرده میبایست نظام تقسیمات کشوری و جزییات آن را فراگیرند تا بتوان از آن به عنوان ساختاربندی اعمال مدیریت در حوزههای تامین آب، برق، سوخت، خوراک، خدمات درمانی و امثال آن بهره برد. موضوع تامین امنیت کشور در تمامی سطوح از مرزها گرفته تا راهها و خیابانها و مناطق مسکونی باید به طور جدی و عملی مورد توجه قرار گیرد. هر محله و بخش و منطقه و شهر و ده و دهستان و شهرستان و استانی باید به تدریج ساختارهای ریز و درشت مدیریتی خود را تصور و بنا کند و از پیوند آنها با هم یک سلسله مراتب مدیریتی بیرون میآید که در نهایت و بر رأس آن یک ساختار حاکمیت کشوری شکل میگیرد.
آری! حال که شرایط بیرونی خطرات مهم و آنی را بالای سر کشورمان قرار داده، حال که میدانیم هیولای اسرائیل با کمک آمریکا میخواهد تخریبی تاریخی به ایران وارد کند، حال که میدانیم حکومت آخوندی قادر به مدیریت کشور در شرایط سختی که در پیش است نیست و سرانجام، اکنون که مصمم هستیم نقشههای دشمنان ایران را خنثی و ایران را به صورت یکپارچه حفظ کنیم، وقت آن است که خود را برای بدترین و سختترین موقعیت تاریخیِ در انتظار کشورمان آماده سازیم.
مدیریت از پایین در قالب یک سیستم و یک طرح عملیاتی از حالا باید مورد بحث و بررسی شهروندان قرار گیرد و هر کس به فراخور توان و درک خود در این زمینه آمادگیهای نظری و عملی را تدارک ببیند. باید بدانیم مدیریت چیست و چگونه اعمال میشود، تفاوت مدیریت از پایین و مدیریت از بالا را بدانیم، فرق بین مدیریت متمرکز و مدیریت غیرمتمرکز را بشناسیم و مشابهتها و اختلافهای مدیریت افقی و مدیریت عمودی را درک کنیم. اینها همان نکتههایی است که قشر فرهیخته باید به عنوان سرمایه نظری برای مدیریت کشور از پایین فراهم سازد.
این تنها در سایه حفظ آرامش، داشتن استراتژی روشن، دانش نظری کافی و همت و ابتکار عملی فراگیر است که میتوانیم ایران را از این پیچ سخت تاریخ عبور دهیم.
شدنی است، اگر بخواهیم.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد