شرایط کشور هر روز اگر نه هر ساعت به سوی وخامت هر چه بیشتر میرود. انباشت کمّی مشکلات به زودی یک دگرگونی کیفی در اوضاع ایران پدید خواهد آورد. احتمال بروز جنگ بالاست و اگر رخ دهد کشور به طور اساسی ویران میشود. این امر در نگاه نخست میتواند هراسبرانگیز و ناامید کننده باشد، اما جهان و نیز مردم ایران از این شانس برخوردارند که ببینند وقتی ملتی نمیخواهد از حق انسانی خود، یعنی زندگی، دست بردارد، قادر است در هر شرایطی مقاومت کند. ملت فلسطین در حال دادن یک درس تاریخی به بشریت است: ممکن است، مانند نوار غزه، برای شما جهنم را روی زمین بسازند، اما اگر بدانید چرا مقاومت میکنید تسلیم نمیشوید.
به طور قطع اگر مردمی با جمعیت دو میلیون نفر میتوانند در مساحتی برابر با شهر اهواز در مقابل هیولای جنایتکار اسرائیل با تمام قدرت آتش خود و در طول بیست ماه قتلعام و بمباران و نسلکشی و قطع آب و غذا و دارو دوام آورند، بدون تردید، مردم ایران نیز با جمعیت ۹۰ تا ۱۰۰ میلیونی خود قادر خواهند بود با سرزمینی که معادل چند کشور بزرگ اروپا مساحت دارد دوام آورند. فقط به شرط آن که بخواهند.
با جنگ یا بدون جنگ، بقای ایران بستگی به ارادهی مردم آن دارد و بس. پس باید نگاه خود را مجهز به این عینک کنیم که کشور در حال حرکت به سوی شرایطی چنان تیره و تار است که به مثابه افتادن حتمی در یک باتلاق است. اگر ترس بر ما حاکم شده و از هراس مردن به دست و پا زدن بیافتیم بدون تردید پایین رفته و میمیریم؛ اما اگر از قبل خود را برای عمل صحیح در باتلاق آماده کنیم میتوانیم با خونسردی و منطق، شرایط بسیار دشوار را سنجیده و در مورد رفتار مناسب برای آن تصمیم بگیریم.
نکتهی بسیار مهم این که به ذهنیتی احتیاج داریم که در اوج واقعگرایی، باور کاذب امید داشتن به کسی یا نیرویی یا نهادی بیرونی را کنار میگذارد و خود را به عنوان تنها منجی خویش بازشناسی میکند. نجاتبخش ملت ایران ملت ایران است و بس. در این میان باید حتی نباید به نقش و تاثیر پدیدهی بسیار مهم و تاریخی دولت هم باوری داشته باشیم، چرا که دولت در ایران در معنای عملیاتی و موثر خود دیگر وجود خارجی ندارد و از حیض انتفاع ساقط است. البته احتمال جایگزین کردن دولت ناکارآمد کنونی، به دلیل ضعف نیروهای سیاسی داخل و خارج از کشور، حداقل در کوتاهمدت، موجود نیست؛ به همین خاطر، در نبود امکان تشکیل یک دولت «قانونی» (de jure) باید به فکر یک جایگزین در عمل (de facto) باشیم. در این رویکرد، بحث نبود تشکیلاتی به اسم دولت نیست، بلکه باور به نبود دولت به عنوان مجموعهی مدیریت کشور از بالاست. چنین چیزی در شرایط فاجعهباری که کشورمان به سوی آن میرود وجود خارجی نخواهد داشت. اما این بدان معنا نیست که فراموش کنیم، ادارهی یک کشور پهناور مثل ایران بدون یک تشکیلات مدیریتی قوی ناممکن است؛ پس به دولت نیاز داریم، اما چون امکان تشکیل دولت جایگزین از بالا به طور بلافصل موجود نیست، باید به فکر تشکیل دولت از پایین باشیم. باید امر ممکن را به حالت ایدهآل ارجحیت بخشیم.
نویسنده پیش از این درباره مفهوم مورد بحث نوشته و توضیح داده بود. (به طور مثال این مقاله)
دولت از پایین
«دولت در عمل» یعنی مجموعهای از شهروندان که در قالبهای جمعی ساختهی خود، ادارهی امور کشور را با ایفای کارکرد لازم برای این منظور در دست میگیرند. برای سادهسازی بحث نام این دولت در عمل را «دولت شهروندی» میگذاریم. «دولت شهروندی ایران» همان دولت از پایین است که ملتی بنا میکند تا تمامیت و حیات و تمدن خود را حفظ کند. این عبارت است از شبکهای از جمعهای کاری ساخته شده توسط شهروندان ایرانی برای مدیریت کردن امور اساسی، ضروری و حیاتی کشور در شرایط وخیمی که بدون تردید در راهست. هدفهای سهگانهی دولت شهروندی ایران عبارت خواهند بود از ۱) تامین مایحتاج و خدمات عمومی ۲) تامین امنیت شهر و روستا و مرزهای کشور ۳) حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی ایران.
دولت شهروندی ایران یک نظام کارکردی افقی خواهد بود که برای مدتها مرکزیتی نخواهد داشت. شهروندان در سطوح مختلف مسئولیت کارهایی که سبب میشود سه منظور بالا تامین شوند را بر عهده میگیرند و خود برای انجام آنها برنامهریزی و عمل میکنند. به طور مثال، تامین آرد لازم برای پخت نان در یک محله. تامین آب آشامیدنی برای اهالی در یک روستا. تامین امنیت عمومی ساکنان در یک منطقه از شهر.
دولت شهروندی در ابتدا نماینده و سخنگو و امثال آن ندارد و هر شهروند به اندازهی شهروندی دیگر در آن عضویت و اهمیت و نقش دارد. این یک کار جمعی است برای حفظ بقاء فیزیکی خود و کشور و ملت و نه یک فعالیت سیاسی برای کسب قدرت.
اصول لازم برای تشکیل دولت شهروندی
در اینجا به برخی از سفارشهای اولیه که سببساز پیدایش دولت شهروندی میشود میپردازیم:
۱) قبول کنیم که اوضاع رو به وخامت است و به فاجعه خواهد رسید.
این شاید بهترین سفارش برای شرایطی باشد که در راهست: قطع آب، قطع برق، گرمای کشنده، گرانی بیسابقه، فروپاشی سیستم مالی و بانکها، گرانی بیسابقهی مواد خوراکی، قحطی نان، نبود امنیت، خطر جنگ و حملهی نظامی و … در این شرایط اسفبار نباید به طور عصبی، سرخورده و شتابزده عمل کرد. نیاز به قبول واقعیت تلخ کار فکر شده دربارهی آن داریم. برای این منظور نباید روی تلاش فردی خود حساب کنیم، مشکل جمعی راه حل فردی ندارد. فکر و ارادهی جمعی باید به حل مسئله بپردازد. با قبول این که رسیدن به مرحلهی فاجعه حتمی و ناگزیر است آمادگی بالاتری برای آغاز اقدام عقلی و غیر احساسی برای برخورد با آن خواهیم داشت.
۲) به یاد داشته باشیم که هیچ راه حل همگانی، یکباره و معجزهآسا وجود ندارد.
شرایط وخیمتر از آن است که بسیاری از ما تصور میکنند. وقتی ابربحرانها فعال شوند در خواهیم یافت که به راستی هیچ راه حل کلان، یک شبه، فوری و سراسری و قابل تعمیم برای کل کشور در دسترس نیست. هر استان و هر شهر و هر منطقه و هر محله شرایط خاص خود را دارد و تمهیدات مشخصی را میطلبد. برای همین، باید جستجوگر راهکارها برای همان حوزهای که در آن میتوانیم عمل کنیم باشیم. به جای راه حلهای بزرگ ناممکن به فکر راهکارهای کوچک ممکن باشیم. در آن شرایط وخیم ارزش یک عمل کوچک دهها برابر خروارها حرف و ایده خواهد بود.
۳) در برخورد با مشکلات گوناگون باید روش داشته باشیم و روشمند عمل کنیم.
بهترین روش، «کار متمرکز روی یک موضوع» است. به دنبال فرمول فراگیر، آنی، سریع و غیره نباشیم. باور داریم که برای این گونه رویاها دیر است. تمام تلاش باید بر «یک» محور ساده و عملی بنا شود: برای یک مشکل مشخص در یک حوزهی جغرافیایی تعریف شده و برای یک مقطع معین. به طور مثال، برای مسئلهی برق، امروز یا این هفته، در فلان روستا چه کنیم؟ برای نبود آب در روزی که در آن به سر میبریم در یک محله چه کنیم؟ برای نبود سوخت در طول یک روز در یک منطقه چه باید کرد؟ به دنبال یافتن راه حل به طور همزمان یا همیشگی یا سراسری برای تمام مشکلات و موارد نباشیم. اگر هم ضروری است که به چند مشکل بپردازیم از طریق تقسیم کار و تشکیل تیمهای خاص برای حل موضوع اقدام کنیم.
برخی مسئولیتهاست که خاص یک گروه حرفهای است. به طور مثال تامین امنیت مرزها کار نیروهای نظامی و ارتش است. این نیروها باید به سهم خود، حتی در نبود یک فرماندهی مرکزی، وظیفهی نگهبانی از ایران و ایرانی و مرزهای کشور و تامین امنیت این مرزها و کنترل عبور و مرور را در جغرافیای مشخصی که در آن حضور دارند بر عهده گیرند. آنها نیازی به سرفرماندهی مرکز ندارند. حفظ امنیت کشور و بستن راه نفوذ و توطئهی دشمنان وظیفهی آنهاست و این کار را در متر به متر ۶ هزار کیلومتر مرزهای کشور باید برنامهریزی و اجرا کنند. تا زمانی که یک دولت مرکزی مردمی جدید شکل گیرد، همهی این نیروها باید این بخش مشخص از وظیفهی تاریخی خود را انجام دهند و مانع از نفوذ دشمن و توطئه و خرابکاری و تجزیه شدن کشور شوند.
تیمهای فنی و تخصصی در حوزههای مشخص مانند وزارت نیرو، سازمان آب، وزارت ارتباطات و فنآوری اطلاعات و نیز شرکت مخابرات وظیفه دارند که در عرصههای کاری مشخص خود تیمهای محلی و منطقهای را تشکیل داده و تا حد امکان به تعمیر و تامین و نگهداری تاسیسات موجود پرداخته و خدمات ارائه دهند. هماهنگی میان این تیمهای تخصصی با جمعهای شهروندی و نیز با یکدیگر در حوزههای فنی مختلف ضروری است.
۴) پیوند جمع خود با سایرین را از یاد نبریم.
مشکل ما مشکل دیگر هموطنان هم است، آنها نیز به سهم خود در حال یافتن راهکاری برای حل همین مشکل (آب، برق، نان، امنیت،…) هستند، در این صورت، چگونه باید این تلاشهای موردی را با هم هماهنگ کنیم؟ آیا راهکار ما با راهکاری که مردم در حوزهی همسایه انتخاب کردهاند در تضاد است؟ چگونه تضاد را مسالمتآمیز حل کنیم؟ آیا تجربههای هر یک از ما به درد دیگری میخورد؟ چگونه آموختهها و دانستههای خود را مورد مشارکت قرار دهیم؟ درک ضرورت پیوند منظم بین خود با دیگران راز موفقیت جمعی ماست. از هر گونه رقابت و حسادت و خودمحوری و خودخواهی و امثال آن باید پرهیز کنیم. در همبستگی و کار جمعی است که کارآمدی بهینه حاصل میشود.
۵) جغرافیای کار را به تدریج و به طور منطقی گسترش دهیم.
با تجمیع تلاشهای هماهنگ در یک مجموعه از حوزههای کوچک، چگونه به سوی راه حل و راهکار برای حوزهی بزرگتر یا مشکل بزرگتر رویم. به طور مثال از مجموع کارهای صورت گرفته برای حل مشکل برق در محلههای یک منطقه، مشکل برق یک منطقه را حل کنیم؟ چگونه از کنار هم قرار دادن راهکارهای مفید در چند منطقه، مشکل برق شهر را برطرف سازیم. و … این امر نیازمند تبحر مدیریتی و دید مناسب است. ایجاد این پیوندهای خرد برای حل مشکل کلان همان فرایندی است که اگر به درستی و به صورت حرفهای صورت گیرد شانس این را پدید میآورد که به تدریج کل یک شهر، یک شهرستان، یک استان و سرانجام کل کشور را از یک مشکل مشخص رهانیده و مملکت را به سوی کارکرد حداقلی عادی خود سوق دهیم.
۶) حل هر موضوع را مقدمهی حل موضوع دیگر کنیم.
ربط موضوعی و کارکردی مشکلات به هم را پیدا کرده و از راهکارهای هر یک برای حل مشکل دوم بهره بریم. به طور مثال چگونه با حل و فصل معضل برق یک منطقه به مشکل کمبود آب آن بپردازیم؟ چگونه با رفع مشکل آب کمبود نان را برطرف کنیم؟ با جبران کمبود نان چگونه باید امنیت را در منطقه تامین کنیم؟ ضروری است که پیوند بین تلاشها از حیث سطح، موضوع و جغرافیا را به طور منظم مد نظر قرار داده و راهکارهای مناسب را بیابیم.
شبکهسازی
همهی این تلاشها با رعایت نکاتی مانند آن چه در بالا گفته شد سبب شکلگیری گام به گام یک نظام مدیریتی کشور از پایین میشود. این نظام مدیریتی از پایین به بالا، همان دولت شهروندی ایران است. دولت شهروندی پس به مجموعهی از تلاشهای شهروندان ایرانی گفته خواهد شد که به طور منظم و هماهنگ و هدفمند به تدارک نان و آب و برق و امنیت برای خود و دیگران میپردازند و اجازه نمیدهند که کشور در آشوب و قحطی و جنگ داخلی و تجزیه فرو رود. این خودگردانی اجتماعی در ایران سابقهای طولانی و تاریخی دارد و فرهنگ ما مزایای بسیاری برای امکانپذیری آن در بر دارد.
در درجهی اول نیاز داریم به این که در سطوح خُرد در چارچوب دولت شهروندی عمل کنیم تا به تدریج شرایط برای شکلگیری شبکههای بزرگتر در سطح کشور به وجود آید. برخی از افراد و جمعهای توانمد در عرصهی هدایتگری و راهبری، در قالب مدیریت کلان، این شبکهها را به هم پیوند زده و در نهایت، یک شبکهی بین-استانی میتواند پدید آید. از قلب این بدنهی مدیریتی که شبکههای کوچک و متوسط و بزرگ را متصل و هماهنگ میکند- و به طور منطقی در تعامل با نیروهای سیاسی غیروابسته و مورد حمایت مردم- زمینههای پیدایش دولت قانونی آینده نیز ساخته و پرداخته میشوند.
به عنوان نتیجهگیری میتوان گفت که کشور به طور قطع قرار است با موقعیتی که در تاریخ معاصر ایران بیسابقه بوده است مواجه شود. در این تردیدی نداشته باشیم و به جای عزاداری در مورد آن، از حالا به فکر سازماندهی باشیم. در این نوشتار تلاش کردیم که با طرح ایدهی «دولت شهروندی» خوانندگان را با مفهومی آشنا سازیم که باید توسعه یافته و تکمیل شود تا در قالب یک پروژهی عملیاتی بتواند مورد استفادهی هر یک از ما در آن شرایط حساس و پرآشوب عمل کند.
اینها موضوعاتی است که میبایست در حال حاضر توسط نیروهای کنشگر جامعه مورد فکر و بررسی و بحث و مشورت قرار گیرد تا آماده شویم. در این صورت، حتی اگر در شرایطی به سختی موقعیت فاجعهبار مردم قهرمان نوار غزه قرار گرفتیم، همچون آنان، سربلند و امیدوار برای بقای جسمی و روانی و تمدنی خویش کوشا باشیم. دو نکته ضامن موفقیت ما خواهد بود: ۱) میل آگاهانه به زندگی و جنگیدن برای حفظ و شکوفایی آن ۲) باور به اصل بنیادین «یکی برای همه، همه برای یکی» برای موفقیت. با ترکیب این دو، ما نیز میتوانیم مثال باورنکردنی و تاریخی مردم نوار غزه را در ایران تکرار کنیم.
گویی این بار نوبت مردم ایران فرا رسیده تا ثابت کنند که ساختن بهشت روی زمین گاهی تنها با عبور از جهنم میسر میشود.
پس اگر بهشت آزادی و آبادی را در ایران آینده میخواهیم آماده شویم که از جهنمی که قرار است به زودی در آن قرار گیریم عبور کنیم.
عزاداری نکنیم، سازماندهی کنیم. شدنی است، اگر بخواهیم. انتخاب با ماست.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani