در حالی که تمرکز بخش عمدهای از ایرانیان در داخل و خارج از کشور بر روی نتایج مذاکرات بر سر پروندهی اتمی با آمریکا قرار گرفته است واقعیتهای دیگری هستند که باید توجه عام را جلب کنند. اهمیت مذاکرات ایران و آمریکا در مورد فعالیتهای اتمی شاید تنها در این باشد که به طور موقت یک درگیری نظامی با اسرائیل را به تعویق بیاندازد. اما در ورای این، هیچ چشماندازی از بهبود کوتاهمدت در شرایط عمومی بحرانزدهی کشور دیده نمیشود.
هر گونه توافقی میان رژیم و آمریکا یک روند فرسایشی طولانی را به همراه خواهد داشت که میتواند در نهایت به بدقولی یکی از دو طرف منجر شده و شرایط را بار دیگر به سوی احتمال یک کنش نظامی علیه ایران سوق دهد. اسرائیل به طور قطع در این میان از هر گونه تخریبی برای آغاز آتشافروزی فروگذار نخواهد کرد؛ اما حتی در صورت تداوم توافق هم باید بر یک امر واقف بود: حجم مشکلات زیرساختی و درازمدت ایران به حدی است که هیچ معجزهای، نه از جانب آمریکا و نه از سوی قدرتهای دیگر، قادر به حل و فصل آنها در کوتاهمدت نیست. حتی حفظ شرایط کنونی و ممانعت از وخامت هر چه بیشتر آن نیازمند سرمایهگذاری کلان و چند صد میلیاردی به صورت بلافصل است. امری که به هیچ وجه در آیندهی نزدیک میسر و ممکن جلوه نمیکند. تنها صنعت نفت و گاز به طور آنی به نزدیک به ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز دارند. کشور ما در واقع شاهد کمبود دستکم یک تریلیون دلار سرمایه است که در این چهار دهه برای کشور ضروری بوده و حضور نداشته است.
آن چه پیش روی است:
در چنین موقعیتی بدیهی است که هر گونه امیدواری برای آیندهی ایران باید از خارج به سوی داخل و از حکومت به سوی مردم بیاید. به عبارتی، دیگر نه از هیچ قدرت خارجی و نه از حکومت فعلی، کاری برای ایران ویران کنونی ساخته نیست. این امر به معنای آن است که مردم ایران یا باید مدیریت آیندهی کشور خود را به دست گیرند و یا آن کشور آیندهای خواهد داشت که هیچ کس آرزوی حضور و زندگی در آن را نکند.
این واقعیت ما را به سوی این نکته سوق میدهد که در صورت نبود تحرک و جنبش کافی در درون جامعهی ایران، برای بیرون کشیدن کشور از بنبست عمیق تاریخی کنونی، به سوی اضمحلال ایران به عنوان یک زیستبوم قابل زندگی، به عنوان یک تمامیت ارضی-ملی و به مثابه یک دولت-ملت خواهیم بود.
پس، خطر جدی است. این که این خطر به طور جدی نیز فهم شود و نسبت به آن اقدام شود اما جای تردید دارد. لایههای فرهیختهی کشور که در این امر مسئولیت نخست را بر عهده دارند در فضایی از گفتارگرایی و رویابافی و مسئولیتگریزی و منفعتجویی غرقند و قادر به ایفای نقش تاریخی خود نمیباشند. وظیفهی تاریخی روشنفکر در ایران آخوندزده به فراموشی سپرده شده است. میماند تودهها و برخاستن از سرِ درد.
در حال حاضر اعتصاب رانندگان و کامیونداران کشور، نمادی است از این نوع تحرکبخشی از جامعه. بررسی ویژگی اصلی این حرکت میتواند ایدهای به ما دهد در مورد این که آیا منتظر پویشی وسیعتر در کشور باید باشیم یا خیر. این ویژگی چیست؟
به نظر میرسد که حرکت کنونی رانندگان و کامیونداران به طور مشخص تابع فشاری عظیم بر وضعیت فعالیت حرفهای و موقعیت صنفی و معیشتی آنهاست. در ورای خواستهای مشخص مانند کاهش سهمیهی گازوئیل، قیمت سوخت، افزایش حق بیمه، گرانی لاستیک و قطعات و کمبود درآمدها، به نظر نمیرسد که امر غیر مادی دیگری انگیزهی آنها برای اعتصاب کنونی باشد. این امر یک بار دیگر فرضیهای را که نگارنده سالهاست عنوان میکند مورد تایید قرار میدهد و آن این که از این پس هیچ موضوعی در ورای فشارهای مادی و مالی و معیشتی نمیتواند موتور حرکت یک جنبش اجتماعی گسترده در ایران باشد.
درسهای قبلی
جنبش مهسا را میتوانیم آخرین تلاش بخشی از جامعه برای ایجاد شور حرکت در مردم با انگیزههای غیر اقتصادی ببینیم که در نهایت بیش از دو تا سه دهم درصد جمعیت ایران را برنیانگیخت. جنبش «زن، زندگی، آزادی» یک استثناء بر قاعدهای بود که از سال ۱۳۸۸ و پس از شکست جنبش سبز در جامعهی ایران مستقر شده بود. حرکتهای پس از آن، یعنی شورش دی ۱۳۹۶ و شورش آبان ۱۳۹۸، هر دو با انگیزههای معیشتی و صنفی اعتراض به افزایش قیمت بنزین و گرانیها بود. باقی حرکتهای پراکنده نیز در این سوی و آن سوی با همین بستر و زمینه بودند.
اینک یک بار دیگر میبینیم که، در بدترین و سیاهترین شرایط تاریخ ایران که یک حماقت از جانب رژیم آخوندی یا یک خباثت از طرف رژیم صهیونیستی میتواند کل کشور را به محاق جنگ و بمباران و نابودی بکشاند، هیچ تحرک مهمی از جانب ملت ایران و یا نخبگان فکری آن برای پیشگیری و توقف این روند احتمالی نابودساز تمدن ایرانی وجود ندارد. رژیم با یک ضربآهنگ بیسابقه در زندانها اعدام میکند، اوضاع عمومی کشور هر روز رو به وخامت همهجانبه است و دهها هزار نفر در قالب مرگ غیر طبیعی در جادهها و تصادفات و آلودگی هوا و مسومیت غذا و کمبود دارو و امثال آن میمیرند و در عین حال هیچ واکنش مهمی از جانب نزدیک به ۹۰ میلیون نفر نمیبینیم. گویی هر کس تصمیم گرفته گوشهای در درد و دنیای خود مشغول باشد تا بمیرد.
از این روی، حرکت کنونی رانندگان و کامیونداران به خوبی مشخص میسازد که فقط و فقط در شرایط حداکثر فشار مادی و نبود راه چاره برای درآمد و معیشت و زنده ماندن است که ممکن است بخشی از جامعه به اعتراض و اعتصاب و اقدام دست بزند و در غیر این صورت، مرگ تدریجی توأم با حداقلها را بر هر گزینهی دیگری ترجیح میدهند.
چشمانداز پیش رو:
بر این مبنا می توان حدس زد که آن چه در انتظار است ۱) ادامهی این انفعال، ۲) افزایش فشار، ۳)رسیدن به مرحلهی عدم تحمل فشار ۴) اعتراضها و ۵) انفجار اجتماعی و فروپاشی ساختاری است. این روند البته برای هر قشری و هر بخشی از جمعیت به طور متفاوت پیاده خواهد شد. در این میان، شوربختانه، خبری هم از درک همگانی از ضرورت پیوستن به قشر معترض در صحنه توسط سایر اقشار جامعه وجود ندارد. به همین خاطر، برای داشتن یک جنبش اعتراضی گسترده در ایران باید منتظر بود که شمار قابل توجهی از مردم، هر یک به سهم خود، به مرحلهی مشخص و ملموس عدم امکان تحمل شرایط مادی و معیشتی وخیم برسند تا شاید دست به اعتراض بزنند و این اعتراضات به طور مکانیکی و به دلیل همزمانی یا هممکانی به یکدیگر پیوند بخورند.
از آن جا که باید منتظر زمانی بود که به طور احتمالی شمار قابل توجهی از لایههای اجتماعی و حرفهای و صنفی به صف اعتراضات خواهند پیوست، نمیتوان هیچگونه پیشبینی خاصی در مورد زمان آن داشت. اما پیشبینی شرایطی که این موقعیت را پدید میآورد دشوار نیست. در واقع، زمان بروز یک جنبش اعتراضی گسترده در ایران موقعی است که اوضاع مادی و اقتصادی و معیشتی به طور فراگیر و عمومی آن چنان وخامت پیدا کرده باشد که برای دهها میلیون ایرانی حتی یک زندگی حداقلی توام با تحمل بدبختیها ناممکن شده باشد. و این جا تاکید میکنیم که منظورمان از «ناممکن»، وجه روانی و رفتاری مرتبط به شرایط مادی نیست، منظور به طور مشخص خود شرایط مادی و موقعیت مالی و صنفی و معیشتی و فیزیکی تودههاست؛ وقتی که ایرانی دیگر با هر درجهای از ترس و تنبلی و محافظهکاری و مصلحتگرایی و انفعال درونی و عادت شده نتواند بقای حداقلی خود و خانواده را تامین کند.
نقطهی قابل پیشبینی
این نقطهی جوش اجتماعی به خط فقر و امثال آن در قالبهای کلاسیک و متداول اشاره نمیکند، بلکه به «فلاکت مطلق» مربوط است. اکثریت مردم ایران زمانی به حرکت درخواهند آمد که اطمینان یابند جز فلاکت مطلق چیزی برایشان نمانده است. نمادهای این موقعیت عبارتند از:
. ابرتورم در زمینهی کالاهای اساسی تا مرز ناممکن شدن تهیه خوراک روزانه
. کمیاب شدن یا بیش از حد گران شدن برخی اقلام حیاتی و لازم برای زنده ماندن مانند نان
. ابرتورم و تاثیر آن بر اجارههای مسکن و در نتیجه بیخانمان شدن میلیونها نفر
. تاثیر شرایط رکود تورمی گسترده بر اقتصاد، تعطیلی زنجیرهای تولیدات و خدمات و بیکارسازی فلهای میلیونها نفر
. نبود خدمات دارویی و درمانی یا گرانی بیش از حد آنها و افزایش غیرعادی مرگ و میر
. قطع گسترده و طولانی برق و تاثیر آن بر شرایط کار و فعالیت اقتصادی و زندگی اجتماعی
. قطع آب به طور مداوم و طولانی و تاثیر آن بر کیفیت زندگی خانوادهها
. گرمای شدید و شرایط وخیم آب و هوایی در تابستان و همزمانی آن با قطع برق
. بیارزش شدن پول ملی در مقابل دلار و از دست دادن گستردهی قدرت خرید توسط دهها میلیون ایرانی
. از کار افتادن سیستم مالی و بانکی کشور و عدم دسترسی به پول و سپردههای خود در بانکها
. ورشکستگی علنی دولت و به تاخیر افتادن طولانی پرداخت حقوق کارکنان نهادهای دولتی
. ناامنی اجتماعی به دلیل گسترش سرقت و خشونت و ناممکن شدن زندگی روزمره برای میلیونها نفر
. آغاز بروز فرونشست زمین در شهرهای بزرگ مانند تهران و اصفهان و آواره شدن میلیونها نفر
اینها فقط نمونههایی است از موضوعات و مسائلی که در صورت رسیدن به مراحل حاد خود و نیز در سطح وسیع چند ده میلیونی در سراسر کشور و به ویژه در شهرهای بزرگ ممکن است زایندهی حرکتهای اعتراضی جمعی، گسترده و سراسری شود.
این واقعیت یک بار دیگر موضوعیت نداشتن گفتمان اپوزیسیون سنتی ایرانی را برجسته میکند که با پرداختن به مفاهیمی مانند دمکراسی، سکولاریسم و لائیسیته و امثال آن قادر به بسیج حتی چند ده نفری نیروهای اجتماعی برای مطالبهگری فعال در جامعهی ایران نیست. این نکتهی آشکار را اگر انکار کنیم شانسی برای نجات نخواهیم داشت.
اهمیت بازنگری:
مردم ایران در طی یک روندی که به زودی به نیم قرن خواهد رسید، در اکثریت خود و به ویژه در نسلهای اخیر، دچار تحولی شدهاند که آنها را به موجوداتی حداقلگرا و جبرگرا تقلیل داده است که زنده بودن توام با قدری خوشگذرانی سطحی را معادل زندگی تلقی میکنند؛ به همین دلیل، تا وقتی به نوعی و به شکلی زندهاند تصور میکنند که به زندگی مشغولند. گفتمانی هم که بخواهد تفاوت این دو را برای آنها برجسته کند نه برایشان جذابیتی دارد نه کارکردی. به همین دلیل، باید به سوی درک واقعیت، آن گونه که هست، برویم و نه آن گونه که ما آرزو میکنیم باشد.
واقعیت جنبش اجتماعی در ایران «مادیتمحور» بودن آن است. تنها چیزی که به مردم انگیزهی حرکت خواهد داد بحث بقاء فیزیکی و مادی و شرایط اقتصادی و تامین مالی و معیشتی آنهاست و بس. هر چیزی در ورای این برایشان به مثابه روشنفکرگرایی بیمزه و دورانگذشته است. هیچ چیز آنها را بیشتر از تغییر درآمدها و قیمتها به وجد یا خشم نمیآورد.
در چنین شرایطی، عنصر سیاسی دو انتخاب دارد: درک این واقعیت مادیگرا و انطباق پهنهی کنشگری سیاسی خود با آن و یا اصرار بیهوده بر کهنه ایدههای گذشته و تحمل بیاعتنایی تودهها تا لب گور.
توصیهی نگارنده از سالها پیش که نوشتار «انقلاب اسیدهای معده» را مطرح ساخت این بود که به این واقعیت مادیتمحور شدن هستی ملت ایران و خواستها و مطالبات آن پی ببریم و در این راستا فعالیت کنیم. این به معنای ترک و دور انداختن آرمانهای والا نیست، به معنای طرح به موقع آن است: زمانی که به واسطهی یک جنبش معیشتمحور بتوان ۱) رژیم نالایق کنونی را کنار زد، ۲) نان و آب و رفاه و امنیت جامعه را فراهم ساخت و ۳) در یک روند طولانی فرهنگسازی، شرایط بنیادین استقرار دمکراسی را در ایران آینده تدارک دید.
برای همین بهتر است دست از رویاپردازی آرمانمحور برداشته و به واقعیت گرایی مادیتمحور بپردازیم و بدانیم که بسیج اجتماعی در ایران دیگر با تکیه بر مفاهیمی چون دمکراسی و لائیسیته و سکولاریسم و امثال آن صورت نمیگیرد، بلکه بر پایهی نان، کار، مسکن، بیمه، سطح درآمد و رفاه و امنیت است. هر نیروی سیاسی که بتواند این چرخش مهم را در دل استراتژی و یا تاکتیکهای خود مستقر سازد، شانس آن را خواهد داشت که مورد توجه جامعهی مادیگرای کنونی، که فقط درگیر بدیهیات بقای فیزیکی خود است، قرار گیرد. در این صورت است که میتوان لایههای مختلف معترض جامعه را به هم پیوند زد و هدایت و رهبری آنها را تدارک دید.
انتخاب با ماست.#
_________________________________________
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریهی «بینهایتگرایی» به این کتاب مراجعه کنید:
«بینهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
ایکس (توییتر) :@KoroshErfani
مقالات مرتبط
در همین مورد