نسلی فاقد کودکی، وارث پیامدهای انقلاب، جنگ، سختگیریهای ایدئولوژیک و بگیر و ببند. آنها که والدین یا خویشان نزدیکشان زندانی بودهاند، از تابستان ۶۷ چه میدانند، چه به یاد دارند و درباره آن چه فکر میکنند؟آیا اعدام دستهجمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ به عنوان یک فاجعه و نقطه عطف سرکوب در حافظه جمعی نقش بسته و مردم از اهمیت و حساسیت موضوع آگاه شدهاند؟ آیا نسلی که آن سالها یا سالهای بعد متولد شده، پیوند یا قیدی اخلاقی و اجتماعی با آن روزگار دارد؟ چرا دامنه آگاهی یا شناخت، عمدتا به خانوادهها محدود مانده؟ چرا به رویدادهای دهه شصت همچنان با نگاه زاویهدار و سیاسی و نه انسانی و تاریخی نگریسته میشود؟ سه نفر از متولدان دهه اول انقلاب که تجربه زندانی شدن پدر یا مادر یا دوری همزمان از هر دو را داشتهاند، به این سوالها جواب دادهاند. سحر دلیجانی* – نویسنده – متولد اوین باور کردنش سخت است. یک سال و نیم پیش، در زمان انتخابات رییس جمهوری مسئله دوباره بعد از سالها سکوت و انکار مطرح شد. فاجعه ۶۷ بیش از آنچه که تا به حال در داخل کشور از آن حرف زده شده بود، بر سر زبان ها افتاد. دوباره همان سوالهای همیشگی پرسیده شدند که هرگز جوابی نداشتند: چه کسی، چرا و چگونه این فاجعه را رقم زدند. به نظر میرسید شاید بشود دوباره حرف زد، شاید بشود سکوت را شکست اما روزنه دوباره بسته شد و موضوع بار دیگر به دالان های تاریک تاریخ پیوست. دیگر کسی نمیگوید چه کسی، چرا و چگونه. میگویند آنقدر بدبختی و سختی کشور را گرفته که کسی حال و حوصله صحبت درباره فاجعه سی سال پیش را ندارد. آیا کسی فکر نمیکند تا ننگ این فاجعه بر تاریخ ماست، نمیتوانیم به آزادی برسیم؟ آیا نمیپرسند کشتن هزاران نفر در آن سال تا چه حد تاریخ سی سال آتی ایران را نوشته است؟ وقتی ۸۸ اتفاق افتاد به چه فکر کردیم؟ آیا ۶۷ نبود که دوباره دهان باز میکرد پر از خون؟ چه تضمینی هست که دوباره اتفاق نیفتد؟ چه تضمینی هست که اگر نفرت و ترس دوباره گریبانگیر قدرتمندان بشود جوابشان بار دیگر گورهای دستجمعی نباشد؟ نمیدانم. شاید نه. امیدوارم که نه. فکر میکنم تا همه ندانند در تابستان ۶۷ چه شد، این خطر همیشه هست. فکر می کنم چون سالها صحبت درباره این فاجعه غیر ممکن بود و هنوز هم آنچنان که باید در داخل کشور از آن حرف زده نمی شود (از خوانندههای کتاب من کسانی بودند که درباره ۶۷ هیچ نمیدانستند)، این سکوت باعث شده که این فاجعه بیشتر به حاشیه رانده شود. همیشه فکر میکنم چرا در کشورهایی مثل آرژانتین یا شیلی، فاجعههای مشابه در حافظه مردم نقش بسته و هنوز هم داستانهایش گفته میشوند. نظامیانی که در آن زمان دستشان به خون آلوده شد به دادگاه میروند، و قربانیان آن سالها در خاطره عمومی زندهاند. مسلما یکی از دلایل اصلی این است که در آرژانتین و شیلی توانستهاند به حدی از دموکراسی و آزادی برسند که بتوانند بدون ترس از آن قتل عام بگویند، بنویسند و فیلم بسازند و نه تنها مردم خودشان بلکه مردم دنیا را با آن تراژدی آشنا کنند. در ایران هنوز ابزار تعریف تاریخ در دست دیگری است. تا آنجا که میتوانند روایت خود را بر آن تحمیل کرده و آن را به میل خود تحریف کنند. ما بازماندگان و کودکان آن فاجعه به حاشیه رانده میشویم و حتی زمانی که تمام دنیا روایت ما را از آن سالها میخواند، در داخل کشور کمتر کسی به این روایتها دسترسی دارند. اما ما میگوییم و مینویسیم و میسازیم که شاید کلمه به کلمه و تصویر به تصویر روزی تاریخ را از دست مجرمان گرفته و از آن خود کنیم. ——————— * مادر و پدر سحر دلیجانی از زندانیان سیاسی دهه شصت هستند. مادرش که باردار بود او را در زندان به دنیا آورد. شوهرخالهاش که عمویش نیز بود، از اعدامشدگان ۶۷ است. سحر نویسنده رمان "درخت جاکاندرا"به زبان انگلیسی است؛ روایتی از زندگی و دنیای بچههایی که در فضای پیگردهای آن دهه بزرگ شدند. کتاب به دهها زبان از جمله فارسی ترجمه شده اما در ایران در دسترس عموم نیست. ————————————– ارشاد علیجانی*- روزنامهنگار من بخاطر خانوادهام و منابع دست اولی که در کنار ما بودند، از موضوع آگاه بودم و حساسیت داشتم. دوستی داشتیم که همسرش اعدام شده بود. در دورهمیهای خانوادگی همیشه این صحبتها بود. به عنوان یک کودک متوجه بودم که نباید این حرفها را جایی بزنم چون خطرناک است. سکوت کردن درونی شده بود. به نظرم هنوز انباشت تجربه و نهیبی جدی، در جامعه ایران دیده نمیشود و خیلی از مردم همچنان با موضوع آشنا نیستند و اگر هم آشنا شده باشند ابعادش را نمیدانند. این که بعضیها در بحثها چنین اتفاقی را توجیه میکنند یا از آن دوران دفاع میکنند، خطرناک است و هشداری ست که شاید پتانسیل تکرار وجود دارد. من این مسئله را به نوعی قابل مقایسه میدانم با جنایات آلمان نازی در جنگ دوم و اگر از طریق خانواده درباره هولوکاست ایرانی نشنیده بودم، چیزی نمیدانستم. نه کتابی هست، نه تحقیق مستقلی. چنان فضای هراسی در دهه شصت و هفتاد وجود داشت که حتی خانوادهها هم بین خودشان زیاد حرف نمیزدند و اطمینان نمیکردند. آن موقع اینترنت نبود و دسترسیها به خبر و اطلاعات بسیار محدود بود. اولین اطلاعاتی من که خارج از خانه گرفتم، اواخر دهه هشتاد بود که خاطرات آیتالله منتظری درآمد. یکی دو روزنامه هم اشاراتی کردند که به سرعت تعطیل شدند. الان اوضاع در حال تغییر است با شبکههای اجتماعی، دسترسی به اینترنت و بخصوص تلگرام مرز بین داخل و خارج دارد برداشته میشود. این امید هست که کم کم زوایای تاریک تاریخ معاصر ایران روشنتر شود. شاید اگر فایل صوتی در دهه شصت منتشر میشد، این ضریب نفوذ کنونی را نداشت. فکر میکنم جنایات آلمان نازی وقتی خط قرمز شد که دستگاه آموزشی آن را در روان جامعه نهادینه کرد. سیستم آموزشی است که میتواند خشونت و خونریزی را به خط قرمز تبدیل کند. افکار عمومی در ایران خیلی از جزییات و ابعاد این مسئله خبر ندارد. این وظیفه رسانهها، جامعهشناسان، کنشگران و روشنگران اجتماعی است که خشونت را تشریح کنند. —————— ارشاد علیجانی فرزند رضا علیجانی و پروین بختیارنژاد (روزنامهنگار و فعالان ملی مذهبی) است. پدر او، سردبیر نشریه توقیف شده ایران فردا، از شاهدان اعدامهای سال ۶۷ است که به تناوب در دهه شصت، هفتاد و هشتاد زندانی سیاسی بود. ——————————– حامد فرمند* – فعال حقوق کودک اطمینان ندارم سنجش دقیقی صورت گرفته باشد تا نشان دهد آیا فاجعه کشتار شصت و هفت در حافظه جمعی رسوب کرده است یا نه. اما با اطمینان نسبی میتوان گفت که سوال درباره این فاجعه به سطح آمده و موضوع دیگر قابل کتمان نیست. اما چون این پرسشگری نه در مطالبات اجتماعی و حقوقی، بلکه عمدتا در مطالبات سیاسی دیده میشود، من آن را چندان عمیق نمیدانم که اطمینان داشته باشم در حافظه جمعی تمام ما جا گرفته باشد. به همین دلیل، باور ندارم که اهمیت و حساسیت موضوع نه تنها برای افکار عمومی که حتی برای حوزههای تاثیرگذار مانند رسانهها و تمام فعالان مدنی و سیاسی هم جا افتاده باشد. من علت اصلی را در زاویه دید سیاسی نسبت به موضوع میبینم. اگر قتل عام ۶۷ بدون پیششرط و بدون نگاههای غیرعمیق سیاسی محکوم بود، شاید در سیامین سالگرد آن فاجعه، حاکمان وقت جرات گرفتن حکم حکومتی برای قتل عام دیگری را پیدا نمیکردند و آقای خامنهای امروز جواز برخورد فراقضایی با متخلفان مالی را نمیداد. من گمان میکنم با اینکه موضوع کشتار ۶۷ دیگر قابل کتمان نیست و بسیاری از مقامات ناچار به پذیرش بروز چنان جنایتی شدهاند، اما نوع نگاه به آن از سوی پرسشگران، نگاه به یک واقعه تاریخی است نه یک جنایت جاری و ساری. دلیل آن هر چه باشد، که من آنرا به برخورد «سیاسی» با موضوع نسبت میدهم، نتیجهاش عمیق نشدن در ابعاد وسیع چنین فاجعهای است. ابعاد مختلفی مانند حذف سیستماتیک مخالف، «قتل عام» تلقی شدن فاجعه، غیرقابل پذیرش بودن برخورد فراقضایی و غیرقانونی با زندانی، و شاید از همه مهمتر، فشار سیستماتیک و مادامالعمر به خانوادهها با پنهان کردن موضوع. محرومیت خانوادهها از حقوقی مانند حق خداحافظی، حق داشتن اطلاع از محل دفن عزیزانشان، حق سوگواری و بسیاری از حقوق اولیه و انسانی دیگر، هیچگاه به درستی دیده نشدهاند. ندیده گرفتن این ابعاد ما را دچار کوری میکند. —————- حامد فرمند نویسنده کتاب "جای خالی مامان" است. او در شش سالگی برای پنج سال از مادرش که زندانی سیاسی بود دور ماند. فرمند با این پیشینه، موسسه بینالمللی کودکان زندانیان را تاسیس کرده و از سال ۲۰۱۰ در آمریکا به سر میبرد. او پیشتر در وبلاگی به نام "زندانی شماره هیچ" از دنیای درونی خودش و تاثیراتی مینوشت که زندانی شدن مادر بر او گذاشت.
اخبار
-
تامین خصلت مردمی برای تشکیل یک جبهه ی فراگیر کورش عرفانی ویژگی بارز تاریخ سیاسی ایران، نفی نهادینه ی نقش مردم در تعیین سرنوشت خویش بوده است. همه ی نظام ها و سلسله هایی که بر ایران حکم رانده اند، با تمامی تفاوت های ظاهری خود، در این امر مشترک بوده اند که اراده ی…
-
اطلاعیه یازدهمین سالروز تاسیس حزب ایران آباد در شرایطی که کشورمان به سال سختی پا می گذارد، حزب ایران آباد نیز به عنوان یکی از تشکل های سیاسی ایرانی به همراه میلیون ها دیگر از هموطنانمان به این می اندیشد که چه باید کرد؟ این سئوالی است که اینک ذهن…
-
به فاصله ی چند روز، در ایران، وارد سالی می شویم که به گفته ی بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران، فاجعه در انتظار اقتصاد ایران است: تورم دو تا سه رقمی، رکود گسترده، بی ارزش شدن پول ملی، افزایش قیمت ارز منتج از آن، کسر بودجه ی عظیم دولت، تعطیل…
-
نویسنده: رالف نادر ترجمه: کورش عرفانی یادداشت مترجم: ماشین انسان کشی ارتش آدمخوار تروریسم اسرائیل در حال قتل عام یک ملت است. زیر چشم جهانی که به ابتذال اخلاقی صهیونیسم عادت کرده است کشتار زنان و کودکان و مردم بیگناه نوار غزه در جریان است. به نظر می رسد که…
-
یکپارچه سازی یک رژیم دارای ساختار مافیایی امر محالی است که ولی فقیه نظام امیدوار است بتواند قبل از مرگ ننگینش صورت بخشد تا راه را برای جانشین مطلوب خویش هموار سازد. زهی خیال باطل! او بی خبر است که وقتی ساختاری آسیب اساسی دید بازسازی آن فقط تا جایی ممکن است…
-
توضیح مترجم: هیولای تروریست اسرائیل تمامی مرزهای جنون خونریزی در تاریخ بشر را در نوردیده و می رود که فصل جدیدی در تاریخ شقاوت و بی رحمی و جنایت رقم زند. هر گونه شاخص اخلاقی ساخته و پرداخته ی تمدن بشر در آن چه اسرائیل می کند لگدمال شده…
-
بهرام سلطانی - 18 ژانویه 2024- ۲۹ بهمن ۱۴۰۲ و سخنی کوتــاه بــا اپــوزیسیون ایرانی ھــوادار اســرائیل و غــرب (مــدافــعان ســلطنت، خــلق، جمھوریخواه و .... ) گزارش مستند زیر داستان غیر قابل تصور و دلخراش در خصوص دختر خردسال یک سال و نیمه بنام "هور هویسیر" (پانوشته ۱) که…
-
رژیمهای سیاسی یک عمر تاریخی دارند: برخی چند قرن، برخی چند سال و بعضی چند دهه. طول آن بستگی به توان آنها در تصحیح میزان خطاهایشان دارد. رژیمی که این توانایی را از دست دهد، زیر فشار انباشت خطاهایش در نهایت ساقط میشود. نظام جمهوری اسلامی خیانت و اشتباه زیاد…
-
یادداشت مترجم در یک نمایش خشمآفرین از توحش مادون بشری، ارتش همیشه تروریست اسرائیل دست به قتل عام دیگری از زنان و مردان بیگناه فلسطینی در نوار غزه -که برای به دست آوردن چیزی برای خوراک جمع شده بودند-زد. آدمخواران اسرائیلی در جنونی که بوی کثیف مذهبزدگی، ایدئولوژیزدگی و خباثت…
-
شواهد فراوانی حکایت از آن دارد که ایران به سوی یک موقعیت سخت تاریخی به پیش میرود. مجموعهای از بحرانها در قالب چالشهای وجودی برای کشورمان در حال شکل گرفتن و رسیدن به نقاط حساس و تعیین کنندهی خود است: بحران اقلیمی و زیستمحیطی (کمآبی، بیآبی، گرمای غیر قابل تحمل،…