اخبار

مه ۶۸ انقلاب نبود اما اروپا را زیرورو کرد

رویدادهای مه ۱۹۶۸ در فرانسه "انقلاب" شناخته نشد، اما تأثیر آن از هیچ انقلابی کمتر نبود. در برابر کسانی که جنبش را هرج‌ومرج یا "غوغای عوام" دانستند، کم نیستند کسانی که آن را سپیده‌دم یک اروپای مدرن و جوان می‌دانند.در ماه مه ۱۹۶۸ در فرانسه حوادثی چنان سهمگین روی داد که سامانه اجتماعی و نظام سیاسی این کشور را از ریشه لرزند. شارل دوگل، رئیس جمهور مقتدر کشور در آستانه سقوط قرار گرفت و از دل آشوب‌ها جامعه‌ای زاده شد که به گذشته شباهتی نداشت و الگویی برای اروپای آینده شناخته شد. یک انقلاب کهنه یا یک خیزش نو مه ۶۸ را آخرین انقلاب مهم فرانسه دانسته‌اند، در ادامه خیزش‌های متعددی که پس از انقلاب کبیر ۱۷۸۹ در این کشور روی داد. در عین حال گفته شد که این حرکت اولین نمونه از جنبش‌های انقلابی تراز نو بود، که بدون برخورداری از تشکل و رهبری و بسیاری از ویژگی‌های یک انقلاب کلاسیک موفق شد جامعه را زیرورو کند. این شاید اولین انقلاب بزرگ مسالمت‌آمیز بود، زیرا به رغم سنگرسازی‌های گسترده در مرکز پاریس و نبردهای خیابانی متعددی که در سراسر کشور میان معترضان و پلیس در گرفت، شمار قربانیان، از کشته و زخمی، از ده نفر کمتر بود. مه ۱۹۶۸ از نظر شتاب و تراکم حوادث، گیج‌کننده است. در فاصله چند روز، از سوم تا ۱۰ مه، خیزشی که از اعتراض یک گروه دانشجویی شروع شده بود، میلیون‌ها نفر از مردم شهرنشین فرانسه را به میدان مبارزه کشاند. جنبش کمابیش ناگهانی شروع شد و همه، به ویژه زمامداران کشور را غافلگیر کرد. ژنرال دوگل در آغاز سال ۱۹۶۸ با غرور و خوش‌بینی فراوان از ثبات سیاسی، نظم اجتماعی و رشد اقتصادی کشور سخن گفته بود. چهار هفته طوفانی گفته‌اند که نطفه جنبش ماه مه در مارس ۱۹۶۸ در دانشگاه نانتر (در حومه غربی پاریس) بسته شد. دانشجویان نانتر که به مدیریت "سلطه‌جویانه" دانشگاه اعتراض داشتند، روز ۲۲ مارس دبیرخانه دانشگاه را اشغال کردند و در روزهای بعد با مأموران انتظامی درگیر شدند. این رویداد کوچک بازتابی گسترده یافت و به ویژه با سرایت خشم و اعتراض به دانشگاه اصلی پاریس (سوربن) ابعاد سیاسی بی‌سابقه‌ای پیدا کرد. در سوم مه نیروهای پلیس دانشجویان سوربن را که به تقلید از نانتر دبیرخانه را اشغال کرده بودند، با خشونت از دانشگاه بیرون راندند. دانشجویان در خیابان‌های اطراف دانشگاه گرد آمدند و مردم را به قیام فرا خواندند؛ پیام آنها به زودی به سراسر کشور رسید و به ویژه به جمع‌های کارگری سرایت کرد. با فراخوان دانشجویان روز دهم مه حدود ۳۰ هزار نفر در پاریس به خیابان آمدند و علیه دولت شعار دادند. مأموران با گاز اشک‌آور و تیرهای منور به معترضان حمله کردند و در برابر جوانان و دانشجویان شورشی در کوچه‌ها و خیابان‌های اطراف دانشگاه تا ساعت ۱۱ شب با هرچه در خیابان یافتند، بیش از ۶۰ سنگر ساختند و کنار آنها پرچم سرخ به اهتزاز در آوردند. در روزهای بعد دو اعتصاب سراسری شکل گرفت: در ۱۳ مه و سپس در ۲۴ مه نزدیک ده میلیون کارگر و کارمند در حمایت از خواسته‌های دانشجویان اعتصاب کردند. به ویژه با اعتصاب کارکنان وسایل نقلیه عمومی زندگی عادی در سراسر فرانسه از حرکت ایستاد. در آخرین هفته ماه مه حکومت به بن‌بست کامل رسیده بود؛ نه قصد داشت در برابر جوانان شورشی عقب‌نشینی کند و نه می‌توانست به حرکت گسترده آنها پایان دهد. دولت راه چاره را در آن دید که نخست کارگران را از میدان مبارزه بیرون بکشد. با درایت و ابتکار ژرژ پمپیدو، نخست وزیر، سندیکاهای کارگری زمان را برای گفتگو با دولت و کارفرمایان مناسب دیدند و امتیازات مهمی گرفتند که البته به شعارهای تند جنبش، که نظام سرمایه‌داری را زیر سؤال برده بود، ارتباطی نداشت. شامگاه ۳۰ مه ژنرال دوگل در نطقی رادیوتلویزیونی با اعلام این که: "من استعفا نخواهم داد!" وعده اصلاحات سیاسی و اجتماعی فراگیر داد. او پارلمان را منحل کرد و خبر داد که تا ماه بعد انتخابات سراسری زودهنگام برگزار خواهد شد. پس از سخنرانی ژنرال دوگل، راه‌پیمایی بزرگی به هواداری از او به راه افتاد. همه نیروهای محافظه‌کار و راست‌گرا دست به دست هم دادند و قدرت "اکثریت خاموش" را به نمایش گذاشتند، تا نشان دهند که فرانسه تنها به "شورشیان ماجراجو" تعلق ندارد. انتخابات ۲۳ ژوئن با پیروزی قاطعی که برای نیروهای راست به همراه آورد، ضربه‌ای سنگین به جنبش انقلابی دانشجویان بود. پس از آن جنبش ماه مه تنها خاطره‌ای رؤیاگون بود که برای همیشه در حافظه جامعه ماندگار شد. برخی از تحلیلگران گفته‌اند که اگر مه ماه مال انقلاب بود، ماه ژوئن به ضدانقلاب تعلق داشت. اکثریت بزرگی از مردم فرانسه دل در گرو تحول داشتند، اما نه آنچنان عمیق و رادیکال که در ذهن و زبان دانشجویان بود. دانشجویان بدون توجه به شرایط جامعه و گرایش‌ها و دلبستگی‌های مردم، شعارهایی تند احساساتی سر می‌دادند که آشکار بود برد سیاسی آنها اندک است و لایه‌های گسترده جامعه برای قبول آنها آمادگی ندارند. حمله به سلطه و اقتدار میان جوانانی که در ماه مه فرانسه را به شرایط جنگ داخلی کشاندند، "گفتمان مارکسیستی" و به ویژه خوانش مائوئیستی آن مسلط بود؛ اما هرگز نمی‌توان این جنبش را با خط‌کش مارکسیستی "مبارزه طبقاتی" تبیین کرد. به نظر بسیاری از تاریخ‌نگاران، بیش از بی‌عدالتی و شکاف طبقاتی، این ساختارهای مبتنی بر سلطه و اقتدار (اتوریته) بودند که طغیان جوانان و کارگران را برانگیختند. پس از پایان جنگ جهانی دوم، به برکت تکنولوژی پیشرفته و برنامه‌ریزی علمی، جامعه به رشد بالایی دست یافت و به رفاه مادی بی‌سابقه‌ای رسید. جوانان اما همچنان با ساختارهای کهنه‌ای سروکار داشتند که به آنها اجازه نمی‌داد به تمامی از آسایش و رفاهی که به دست آمده بود، استفاده کنند. بافت نوین جامعه که به برکت رفاه مادی به دست آمده بود، فشار محافظه‌کاری اجتماعی و سنت‌پرستی فرهنگی را هر روز سنگین‌تر احساس می‌کرد. به ویژه جوانان با خشم و خروش بر نظم کهنه می‌تاختند و خواهان جامعه‌ای بازتر و شرایطی آزادتر بودند. لایه‌های آگاه و جوان طبقه کارگر بزرگترین نیروی تحول اجتماعی را تشکیل می‌دادند، اما فرد کارگر همچنان "عمله" یا کارورزی به شمار می‌رفت که دولت و کارفرمایان همچنان با همان قلدری و تبختر پیشین به او نگاه می‌کردند. بدین سان اعتراض پنهانی که دستکم از اوایل دهه ۱۹۶۰ متراکم و فشرده شده بود و در انتظار لحظه‌ای مناسب بود، از دهان عده‌ای جوان یاغی بیرون آمد که ناگهان فریاد زدند: "کافی است!" درس‌ها و دستاوردهای قیام بسیاری از اندیشوران عقیده دارند با این که این قیام تنها چند هفته دوام داشت و مدتی نگذشت که دانشجویان نومید و دلشکسته به سر کلاس‌های خود برگشتند، جنبش برخلاف تصور به هیچوجه شکست نخورد و دستاوردهایی به همراه داشت که از هیچ انقلابی کمتر نبود. آلن تورن، جامعه‌شناس نامی فرانسه که خود با جنبش همراهی داشت، مه ۶۸ را سرآغاز ظهور جنبش‌های اجتماعی جدیدی می‌داند که جای شکل‌های سنتی اعتراض را گرفتند و جامعه مدنی را در برابر قدرت تکنوبوروکراتیک حاکم تقویت کردند. از دید اندیشوری دیگر، آندره گلوکسمان، جوهر اصلی جنبش ۶۸ که در تمام نمودهای رنگارنگ آن به روشنی دیده می‌شود، مخالفت با ساختارهای مبتنی بر سلطه و اقتدار است. مخالفت بنیادین با هر نوع رابطه سلطه‌گرانه در تمام جلوه‌های آن است و در تمام عرصه‌های زندگی فردی و اجتماعی. به گفته فیلسوفی که خود در تجربه ماه مه شرکت داشت: «نسل ما اقتدار (اتوریته) را کشف و همزمان آن را رد کرد. ما متوجه شدیم که در زیر ظواهر مدرن و آراسته، جامعه ما بر پایه اقتدار و سلطه شکل گرفته است. زورگویی و تحکم در تمام مناسبات انسانی و در تمام عرصه‌ها آشکار بود. جنبش به تمام اشکال سلطه و اقتدار اعلام جنگ داد: مخالفت با اقتدار جنسی به فمینیسم و جنبش رهایی زنان منجر شد؛ مخالفت با اقتدار دولتی، شهامت و مقاومت مدنی را تقویت کرد؛ مخالفت با اقتدار ملی، اعتراض به استعمار و حمایت از جهان سوم را به دنبال داشت…» دموکراتیزه‌کردن فرهنگ سیاسی جنبش از همان آغاز با داعیه فرهنگی مدرن‌تر، بازتر و انسانی‌تر به میدان آمد و سپس در تداوم خود موفق شد الگوها و بدیل‌های زنده‌ای در برابر ارزش‌های کهنه و سنتی قرار دهد، که امکانات رشد و شکوفایی فردی را تا حد بی‌سابقه‌ای گسترش داد. در جریان جنبش و طی روندی چندساله، مخالفت با ارزش‌های کهنه مبتنی بر نابرابری‌های جنسی، نژادی و طبقاتی، و ضرورت بازنگری در آنها به مثابه خرده‌فرهنگی نیرومند در میان جوانان و سپس در تمام جامعه قوام گرفت و به ویژه در عرصه‌های هنری، از همه مهمتر در موسیقی، ریشه دواند. جنبش سرشت ایدئولوژیک نظام آموزشی را شناخت و نقد کرد. دانشجویان از حمله به ساختارهای اقتدارگرا شروع کردند و گفتند که هنجارهای تربیتی از انسان‌های آزاد موجوداتی دست‌آموز و دنباله‌رو می‌سازد. افشای نظام آموزشی اقتدارگرا، دستگاه تربیتی را در فرانسه و سپس در تمام کشورهای اروپایی از ریشه متحول کرد. دستاوردهای مه ۶۸ در عرصه فرهنگی گسترده بود. جنبش به فرهنگی مدرن، پیشرو و رها از قید و بندهای ملی، جنسی، طبقاتی و "نژادی" تکیه داشت و راه را برای شکوفایی متنوع‌ترین سبک‌ها و رنگین‌ترین گرایش‌ها باز کرد. یکی از شعارهای اصلی جنبش می‌گفت: "ممنوع کردن ممنوع است!" جنبش به ویژه در آزادی و برابری زنان بی‌نهایت مؤثر بود. زنان فرانسه و اروپا به ویژه از نیمه دهه ۱۹۷۰ به بسیاری از حقوق مدنی و شخصی، مانند حق سقط جنین، دست یافتند، اما مه ۶۸ بود که رهایی زنان را با خط درشت بر پرچم خود نوشت. بیشتر بخوانید: انقلاب جنسی؛ رویدادی با پیامدهای پردامنه بازنگری در سیاست‌ورزی جنبش سیاست مألوف متکی به کار سیاستمداران حرفه‌ای را نقد کرد و به جوانان گفت هر صدایی یک نیرو است، انسان آگاه و بالغ به بلندگو نیاز ندارد و خود می‌تواند به طور مستقل اقدام کند. جنبش در برابر فشار ارگان‌های کنترل دولتی، استقلال و مقاومت فردی را تقویت کرد و به "شهامت مدنی" شهروندان ارج گذاشت. به فرودست‌ترین فرد عادی جامعه این اعتماد به نفس را داد که منتظر مقام‌ها و نهادهای "مسئول" نباشد، بلکه برای دگرگون کردن شرایط خود دست به کار شود. مه ۶۸ فراخوانی بود برای مشارکت بیشتر شهروندان در زندگی سیاسی و اجتماعی و در درازمدت راه پیشرفت جوامع اروپایی را به سوی دموکراسی مستقیم و خودگردان هموار کرد. این جنبش دموکراسی غیرمستقیم یا نمایندگی، که تنها در زمان انتخابات و برای جلب آرای مردم فعال می‌شود را نقد کرد و سبک تازه‌ای از سیاست‌ورزی را بر پایه دموکراسی پایه‌ای رواج داد. افزون بر این در ماه مه فرانسه، دانشجویان در سطحی گسترده به کارگران و زحمتکشان نزدیک شدند. کارگران در سراسر فرانسه فریاد زدند: برویم به دانشگاه! و دانشجویان شعار دادند: به سوی کارخانه! این همبستگی رمز قدرت و گسترش جنبش بود و البته بیش از هر چیز دیگری سردمداران را به وحشت انداخت.

leave a reply

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

> <<